سه‌شنبه ۱۵ دی ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۰
۰ نفر

همشهری دو - مرسده مقیمی: تقریبا خورشید بساطش را از آسمان جمع کرده که زنگ طبقه همکف را می‌زنم و خانم زهره علیپور، همسر ناصر شهریاری با خوشرویی به استقبالم می‌آید. وارد خانه که می‌شوم روی یکی از مبل‌ها می‌نشینم و در پاسخ چای می‌خورید یا شربت؟

معلولین

مي‌گويم ممنونم زحمت نكشيد اما او درحالي‌كه با صداي بلند همسرش را صدا مي‌كند با يك فنجان چاي به سمت من مي‌آيد. ناصر شهرياري كه انگار پاي تلفن است بعد از چند دقيقه به جمع ما اضافه مي‌شود. همه او را مي‌شناسند. او يكي از معدود بازيگران معلول سينما و تلويزيون ايران است؛ كسي كه او را در سريال‌هايي نظير «هزاران چشم»، «وضعيت سفيد»، «راه شب» و «تنهايي ليلا» ديده‌ايم. شهرياري البته كارش را با فيلمنامه‌‌نويسي و روزنامه‌نگاري آغاز كرده. او حتي يك فيلم هم ساخته به نام «24ساعت مرخصي» كه برايش جوايز بسياري گرفته است. او مبتلا به بيماري سي پي يا فلج مغزي است اما اين بيماري باعث نشده از كارش در سينما دست بكشد و اتفاقا در طول اين سال‌ها هم براي كارگردانان بنامي چون كيانوش عياري و حميد نعمت‌الله بازي كرده است. زندگي شخصي او گرچه با وجود فرزند و همسري كه هميشه در كنار او هستند به‌نظر خوب مي‌رسد اما به اين آرامي كه از دور تصور مي‌شود نيست. او اين روزها به غير از بيماري خودش درگير بيماري همسرش است و من به همين دليل به خانه آنها آمده‌ام تا كمي زندگي ناصر شهرياري را از نزديك ببينم و با همسري كه هميشه همراه اوست بيشتر آشنا شوم و شما را هم با يكي از عاشقانه‌هاي سخت اما زيباي اطرافمان كه شايد به چشم نيايد؛ سهيم كنم.

براي شروع صحبت از همسرش مي‌پرسم چطور با هم آشنا شديد؟ و او با يك نگاه به همسرش به گذشته برمي‌گردد؛ «من آن زمان در مشهد زندگي و در مطب پزشكي كار مي‌كردم. عموي ايشان كه به مطب مراجعه مي‌كردند يك‌بار به من گفت كه برادرزاده من معلول است و در تهران زندگي مي‌كند حاضري با او ازدواج كني؟ من هم از همان 14سالگي كه پيوند كليه انجام داده بودم و در واقع با كليه برادرم زندگي مي‌كردم نذر كرده بودم كه اگر كليه‌ام پس نزند و بتوانم راحت زندگي كنم با يك بيمار، زندگي و از او نگهداري كنم. بعدها كه اين موقعيت پيش آمد خيلي دوست داشتم چنين ازدواجي انجام دهم.»

  • يك شب خواب راحت ندارم!

سكوت كه مي‌كند، مي‌گويم: همسرتان هم به اين ازدواج راضي بود؟ با لحني كه در عين شوخ بودن هنوز گلايه‌مند است مي‌گويد: نه اصلا اوايل راضي نبود بعد كه بچه به دنيا آمد به‌خاطر بچه هم كه شده مرا تحمل مي‌كند! اين جمله را با خنده مي‌گويد اما ناصر شهرياري مي‌آيد ميان كلام‌مان و مي‌گويد: آن موقع جوان بودم و نمي‌فهميدم! همسرش دوباره با خنده مي‌گويد: بله، ديگر الان مادر فرزندش هستم. رو مي‌كنم به ناصر شهرياري و مي‌پرسم: يعني واقعا دوستش نداري؟ و او تمام قوايش را جمع مي‌كند در حرف زدنش كه خوب و واضح بفهم‌ام چه مي‌گويد و با صدايي كه من چيزي جز حقيقت در آن نمي‌بينم مي‌گويد: دوستش ندارم؟! الان كه بيماري‌اش برگشته و 3 بار در هفته دياليز مي‌شود من يك شب خواب راحت ندارم! هر روزي كه او را به بيمارستان مي‌برم دل توي دلم نيست!

  • زندگي با كليه برادر

همسرش لبخند مي‌زند، من نيز. حرف دياليز كه مي‌شود مي‌پرسم چند وقت است كه اين مشكل را داريد؟ از بچگي اين مشكل را داشتم. از 14سالگي اما از برادرم كليه گرفتم و 22سال هم كليه داشتم؛ مشكلي هم نبود و زندگي‌ام را مي‌كردم اما عيد همين امسال بعد از اين مدت طولاني كليه‌ام پس زد و از آن زمان 3 بار در هفته دياليز مي‌شوم؛ حالا اگر پول عمل كه خيلي زياد است مهيا شود بايد بروم در نوبت و آزمايش بدهم تا عمل كنم؛ البته اگر پولش مهيا شود چون فعلا كه چنين پولي نداريم؛ چيزي در حدود 25تا 30ميليون تومان هزينه دارد. مي‌گويم ان‌شاء‌الله به‌زودي مبلغ مورد نظر تهيه خواهد شد و سلامتي كامل‌تان را به‌دست خواهيد آورد اما او مي‌گويد: من اصلا به‌خودم كاري ندارم فعلا كه پولش نيست چاره‌اي هم نيست اما واقعا دلم مي‌خواهد از مسئولان بخواهم فكري به حال بيماران دياليزي كنند، واقعا بيماري سختي است. هم بيش از اندازه درد دارد، هم هزينه‌اش بالاست و هم نمي‌تواني نروي و به‌اصطلاح بي‌خيالش شوي! آنجا خانمي را مي‌شناسم كه به‌خاطر همين بيماري، همسرش طلاقش داده و از خاك سفيد مي‌آيد و واقعا وضعيت خوبي ندارد و هيچ‌كس هم نيست كه به دادش برسد. خودم هم از وقتي دياليز مي‌شوم پاهايم دچار مشكل پوستي‌اي شده كه تا الان هر دكتري رفتم نفهميده مشكل چيست. يكي از اتفاقات رايج در دياليز لخته شدن خون هنگام عبور است كه براي من هم چندبار پيش آمده؛ بيماري خيلي سختي است خدا نصيب هيچ‌كس نكند. واقعا نه براي خودم، براي تمام كساني كه از نزديك مي‌بينم چه درد و رنجي را تحمل مي‌كنند از مسئولان مي‌خواهم كه به بيماران، دياليزي توجه بيشتري كنند.

مي‌پرسم با اين اوصاف خرج زندگي چطور درمي‌آيد مي‌گويد: اگر آقا ناصر فيلمي بازي كند كه دستمزدش را مي‌گيرد كه البته آن هميشگي نيست و بسته به‌كار آقاناصر دارد اما هر‌ماه 2 برادرش ماهي 500هزار تومان برايمان واريز مي‌كنند كه از طريق آن زندگي مي‌كنيم چون خودم هم نمي‌توانم بيرون كار كنم. حالا كه به‌خاطر بيماري‌ام وضعيت سخت‌تر هم شده اما همان زمان كه كليه داشتم هم نمي‌توانستم سر كار بروم، آقا‌ناصر به مراقبت نياز دارد.

  • عصاي دست 9 ساله

وقتي مي‌پرسم چند وقت است ازدواج كرده‌ايد؟ خانم مي‌گويد: سال 83 و ناصر شهرياري بي‌اختيار مي‌آيد ميان كلامش و مي‌گويد: دوم دي 83 ازدواج كرديم و 21مهر 84كيانوش به دنيا آمد. از مادر كيانوش مي‌پرسم او مشكلي با بيماري پدرش ندارد كه در كمال تعجب با قاطعيت مي‌گويد: نه اصلا! اتفاقا بسيار به او وابسته است خيلي از كارهايش را او مي‌كند. حتي در مدرسه هم وقتي از پسرم درباره پدرش سؤال كرده بودند گفته بود كه به پدرش افتخار مي‌كند و خوشحال است كه مي‌تواند به او خدمت كند. يكي از چيزهايي كه ناراحتم مي‌كند همين است؛ اينكه كسي بگويد بي‌خود بچه‌دار شديد! مثلا يكي از نزديكان مي‌گفت نبايد با اين وضعيت جسمي خودت و همسرت بچه‌دار مي‌شدي اما اين بچه تمام زندگي ماست، اصلا شايد اگر او نبود اين زندگي دوام نمي‌آورد. پسرم با اينكه هنوز 9سال بيشتر ندارد گاهي غذا درست مي‌كند و پدرش را حمام مي‌برد. او از همين حالا عصاي دست ماست. خيلي خوشحالم كه او را دارم. هر دو خيلي خوشحاليم. هنگام خداحافظي زهره خانم با كلي تشكر بدرقه‌ام مي‌كند اما آقاناصر يك جمله مي‌گويد؛ جمله‌اي كه باعث مي‌شود بزنم روي شانه خانم خانه و بگويم خيلي دوست‌تان دارد. آقاناصر هنگام خداحافظي نه از سينما حرف مي‌زند و نه تعارف تكه‌پاره مي‌كند، فقط مي‌گويد دعا كنيد خانم‌ام زودتر سلامتي‌اش را به‌دست بياورد. و من از ته دل دعا مي‌كنم، شما هم دعا كنيد. بيماري ناصر شهرياري گرچه بي‌درمان به‌نظر مي‌رسد اما آنچه دواي اوست و باعث شادي‌اش، سلامتي كامل اعضاي خانواده كوچكش است؛ زهره و كيانوش.

کد خبر 320520

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha